محل تبلیغات شما

81

جالبه تنها تاپیکِ مرتبط با خود شیفتگی ای که دنبال می کردم خودِ"اختلال شخصیت خودشیفته" بود که چند دقیقه پیش آنفالوش کردم. فقط همین تاپیک و فیدم پر بود از پرسش های مرتبط با خوشیفتگی. امیدوارم دیگه هیچ اثری از واژه ی خودشیفته تو ایمیل خبرنامه نبینم. 

     

     دیشب احساس بی ارزشی، حقارت، و حماقت می کردم. احساس می کردم غیر قابل دوست داشتنم، همون که میگن "هیچکی دوسم نداره!". ته مونده ی تجربه ی هیجانی دیشبم هنوز باهامه، اما خوب که فکرش روُ می کنم می بینم این باور همیشه پس ذهنم وول می زده. این یک باور هسته ایه. 


     چند روز پیش فهمیدم فاصله ی بین خط اول از بند اول نوشته و حاشیه، از فاصله ی بین خط های دیگه و حاشیه بیشتر نیست. از بند دوم به بعد، فاصله ی بین خط اول هر بند و حاشیه بیشتر از این فاصله برای خط های دیگه میشه. داشتم یه متن انگلیسی می خوندم که یهو متوجه این نکته شدم و بعد به صورت مبهمی یادم اومد این نکته قبلاً تو کلاس زبان به گوشم خورده. 


     دیروز که برا چسب رفته بودم مطب، منشی دکتر بهم گفت ابروهام خیلی خوبه. واکنش من: یه لبخند و بعد چند ثانیه: "واقعاً؟" بعد یهو یاد نوشته ای افتادم که تو یکی دو روز قبل تو کورا خونده بودم. باید با خودم تمرین کنم وقتی دیگران از ظاهرم تعریف می کنن، مخالفتم روُ ابراز نکنم، حتی اگر واقعاً صد در صد با نظرشون مخالفم، حتی اگر احساس می کنم طرف داره مسخرم می کنه، حتی اگر واقعاً طرف داره مسخرم می کنه. یه لبخند و یه تشکر کافیه، و اگر احساس می کنم به خاطر مخالفت درونیم دارم غیرعادی رفتار می کنم می تونم خودم روُ با یه چیزی مشغول کنم یا موضوع بحث روُ عوض کنم. مخالفت کردن یعنی بروز دادن احساس ناامنی درونیم نسبت به خودم، و شوربختانه بعضی از آدم ها به راحتی از نقطه ضعف های آدم سوء استفاده می کنن. به قول دبیر زیست دوران دبیرستانم، آدم باید همیشه از مشتش فقط انگشت کوچیکشوُ نشون بده!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها