محل تبلیغات شما

92

یه سری چیزها هست که آدم تو بچگی می خونه یا می شنونه، ولی تا خودش تجربه نکنه هیچ درکی ازش نداره (چه جمله ی مسخره ای. اصولاً بدون تجربه، هیچ درکی وجود نداره.). یکیش بار گران بر سینه. بار گران بر سینه یعنی چی؟ یعنی این که حس کنی یه چیزی روی سینت سنگینی می کنه، این که حس کنی قفسه ی سینت تحت فشاره. من چندین بار درکش کردم، اولین بار وقتی که نوجوون بودم. دقیقاً حس می کنی یک شئ سنگین روی قفسه ی سینت فشار میاره، جوری که انگار ممکنه هر لحظه دنده هات بشکنه. وقتی هم که این حس از بین میره، حس می کنی قفسه ی سینت می سوزه، انگار که با ناپدید شدن منبع سنگینی، زخم عمیقی سرش باز میشه و در معرض جریان هوا قرار می گیره. این دو حس در عرض چند دقیقه پشت سر هم گیرت میندازن. لعنت به واقعیت هایی که این اجنه روُ فرا می خونن. اما اجنه وجود خارجی ندارن. شئ روی سینه هم وجود خارجی نداره. همش کار هورمون هاست که بعضی از فکرهای توی سر آدم افسارشون روُ پاره می کنه. 


     نمی فهمم چرا هر وقت مادرم از پدرم خواست باهاش کاری نداشته باشه (چون می خواد بخوابه/سرش درد میاد)، پدرم هیچوقت نتونست اون طور که شاید و باید این خواسته روُ رعایت کنه. نه، می دونم چرا. چون هیچوقت چنین چیزی تو خونه ی پدریش رعایت نشد، هیچوقت اعضای اون خونه چنین کاری برای همدیگه نکردن. به عبارت ساده تر، هیچ کدوم خفه نشدن که اون یکی که سرش درد می کنه یکم بخوابه. مصداق احترام برابر است با خیار. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها