محل تبلیغات شما

107

به حرف مادرم راضی شدم لپتاپوُ ببرم پیش همون آشناشون. فکر نکنم طرف بتونه شناساییم کنه، مخصوصن با دماغ عمل شده ی چسب خورده، مدل موی بزچه ای، و ابروهای نازک شده. از ابروهای جدیدم بیشتر از ابروهای قدیمیم راضیم. درسته نازکشون کردم، ولی در عوض از ناقرینگیشون کم شده. ناقرینگی؛ چیزی که رو اعصابم بود. نکته ی دیگه اینه که خودم درستشون کردم، جوری که به فکر هیچ کدوم از آرایشگرهایی که تا به حال ابروهاموُ درست کردن نرسید. شاید هم می رسید، به شرط این که میگفتم با نازک شدنشون مشکلی ندارم؛ تا همین چند وقت پیش دوست نداشتم ابروهام نازک باشن. نازک بودن ابروهام باعث میشه صورتم خالی تر بشه. ولی می ارزه، چون شباهت ابروهام به هم بیشتر میشه، بدین صورت که اختلاف بین فاصله ی دو ابرو از چشم هام و اختلاف بین قوس دو ابرو کمتر میشه. فقط کاش تارهای ابروهام انقدر بلند نبودن (تستوسترون اضافی کار خودش روُُ کرد.)، یا دست کم رنگشون روشن تر بود نسبت به رنگ موهام؛ تیره بودن  و پرپشت بودن ابروهام (به قول یکی از دوست های دوران راهنمایی و به قول اولین آرایشگری که ابروهام روُ درست کرد، چندین لایه ابرو دارم.)، باعث میشه مژه هام تحت الشعاع قرار بگیرن. به عکس های راهنمایی و دبیرستانم که نگاه می کنم، تعجب می کنم از اون همه تار ابروی تیره و ضخیم و پرپشت. اون تستوسترون های اضافی کار خودشونوُ کردن، و منم نمی تونم بگم ازشون ممنونم. از لپ تاپ رسیدم به چی. 

     

     خیلی دلم می خواد بشینم از خاطرات بچگی و نوجوانیم بنویسم. گرایش زیادی دارم به خودتحلیلی و سبب شناسی تریت های شخصیتم. ولی متأسفانه نوشتن از این موضوعات برام به سادگی نوشتن از احساسم نسبت به ابروهام نیست، و حالا که کمتر از دو ماه به کنکور مونده، احتمال اینکه بتونم خودم روُ راضی کنم تا بدون اضطراب از چیزهایی که دوست دارم بنویسم، خیلی کمتر شده. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها